خواستم چیزی در باره سختی ها ونتیجه تحمل ان بنویسم خجالت کشیدم.اخه اگر شما به جای من بودید چه میکردید.دیروز با خاانواده گارگر وزحمتکش ودر عین حال فقیری اشنا شدم.......
اتفاقا اسم مرد ان خانواده هم محمود بود.اصلا اهل ...نمیدانم شیروان؟ قوچان؟...فرقی ندارد.چهرها ش مسن نشان میداد.خانمش میگفت هی 40-50 سالی میشود.خودش میگفت 52 ساله ام .به خانمش گفتم تو چند سالت میشود؟ گفت هی 40 سالی دارم.مرد شناسنامه اش را نشانم داد.(در حالیکه من با خانمش حرف میزدم او رفته بود شناسنامه اش را اورده بود .بدون اینکه من بخواهم) دیدم در شناسنامه اش نوشته متولد 1352.گفتم تو که 32 سالت بیشتر نیست.!!!
کفت خو همینه دیگه نوشته 52 .خو من 52 سالمه.گفتم نه ببین تو متولد 52 هستی یعنی 32 ساله.
گفت او اقایی که ای یو برام گرفته گفت 52. گفتم درسته ولی 52 یعنی متولد 52وتو32ساله ای.
گفتم پس خانمت از تو کوچکتر است.قبل از اینکه چیزی بگوید خانمش گفت خو من 29 سالمه اقا میدونی 29 سال.
گفتم تو که میگفتی 40سا لمه ؟گفت خو اون موقع خیال میکردم اقام 52 ساله است.
_ اصلا شناسنامه ات کو .
= ندارم . تو فامیل ما رسم نیست
_شناسنامه مگه رسم وغیر رسم داره همه باید داشته باشند.شما پس چه جوری ازدواج کردید؟
بدون مدرک چه جوری سند ازدواج دادند به شما؟
=ما سند ازدواج نداریم.یک اخوندی اومد خانه ما ما را عقد کرد.
_ پس بچه ها چی ؟اونا شناسنامه ندارند؟
=نه داریم برا شون میگیریم.رفتیم دادگاه
خانوادهای بیسواد. با در امدی نا چیز. ماهی 90 تا 100 هزار تومان.دو تا بچه .دو تا دختر 3-4 ساله . زن چند روز پیش یک بچه هم سقط کرده بود.بر اثر فشار کار .این دو نفر دو تا دامداری (دها راس گوسفند و4 گاو و4 گوساله) را اداره میکنند......
نه اینکه این موضوع مربوط به اون ور دنیا باشد. قصه هم نیست.مال همین نکا بود.و از این خانوادها این اطراف زیاد هستند.گاهی برای اینکه بفهمیم کجا هستیم وکی هستیم دیدن این جور زندگی ها مفید است.
اين خاطره مربوط به سال 84 است
محمودمحمدي
نظر خود را اضافه کنید.